قصه زندگی یکی مثل همه

بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

قصه زندگی یکی مثل همه

بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم


دل را دمی در آب و آیینه دیدم دلم گرفت

از فکر اینکه قد نکشیدیم ، دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتیم ولی

بالاتر از خود نپریدیم دلم گرفت

این بغض سکوت دوستان من است

این که نمی شنوند سایر دوستان دلم گرفت.

نویسنده :یک دوست
ازوبلاگ :http://karshenasan.blogfa.com/

مگر ازدواج هم می‌تواند آسان باشد؟ آن هم به آسانی آب خوردن؟! تیتر، ازدواج مثل آب خوردن آسان است، عنوان کتابی از دکتر آناهیتا چشمه‌علایی است؛ عنوانی که سبب می‌شود شما به عنوان یک دختر مجرد جلوی کتابفروشی میخکوب شوید و به فکر فرو روید که  چطور می توانید به راحتی ازدواج کنید ما هم به بهانه همین کتاب سراغ او رفتیم. دکتر چشمه‌علایی می‌گوید باور دارم که اگر جوان‌ها بعضی از مهارت‌های لازم را کسب کنند و موانع ذهنی نادرست را کنار بگذارند، به آسانی ازدواج خواهند کرد. او به شما می‌گوید چطور موانع نامناسب ذهنی را شناسایی کرده و آنها را از بین ببرید. اگر از ازدواج در ذهن‌تان یک غول نسازید و موانع ذهنی‌تان را کنار بگذارید، ازدواج هم می‌تواند آسان باشد. 

دلشکسته نشوید
دل باختن‌های زیاد و به وفور اشتباه است. همه شما در اطراف‌تان آدم‌های مختلفی وجود داشته و دارد. پس با آدم‌های زیادی برخورد داشته‌اید. چه در محل کار، چه در محل تحصیل، در جامعه و. . . . 
پس دیگر یک دختر ۱۴ ساله یا یک پسر نوجوان چند دهه پیش نیستید که به یکباره و با دیدن فرد جدیدی که با معیار‌های‌تان همخوانی دارد، دل ببازید. مقایسه کردن موقعیت‌های حال حاضرتان با ارتباط‌های قبلی یا حتی مواردی تخیلی که در فیلم‌ها دیده‌اید هم اشتباه است. گاهی صبر کردن برای رسیدن به یک فرد مناسب‌تر هم درست نیست. به هر حال از فرد مورد نظر شما جذاب‌تر و ایده‌آل‌تر هم وجود دارد. مگر اینکه بخواهید در این نا آگاهی بمانید و مدام صبر کنید‍‍! 
 مقایسه کردن را کنار بگذارید
به مورد‌ها و موقعیت‌هایی که برای‌تان پیش می‌آید، بهتر فکر کنید. وقتی جوان‌تر هستید به این فکر می‌کنید که موقعیت‌های دیگری هم برای‌تان پیش می‌آید، پس آنهایی که در دسترس هستند را نادیده می‌گیرید. از این رو شاید در ۳۵ سالگی به این نتیجه برسید که در طول زندگی دو، سه بار واقعا از فردی خوش‌تان آمده است! بنابراین اشتباه است که به موردهایی که در حال حاضر و در دسترس‌تان است، توجهی نکنید. مدام همه را در ذهن‌تان با هم مقایسه نکنید. یک بار هم لطفا با دقت نگاهی به خودتان در آینه بیندازید. فقط هم نه از بعد ظاهری. . . .
شناسایی موانع ذهنی ازدواج
بخشی‌ از این موانع کاملا شخصی است چون ممکن است کسی در خانواده‌ای بزرگ شده که ناسازگاری‌هایی در خانواده از پدر و مادر دیده یا یک ازدواج نا‌موفق برای خواهر یا برادر در خانواده وجود داشته که در ناخودآگاهش ارزش‌هایی متضاد با ازدواج به وجود آمده است. این برنامه‌ها شخصی است، باید شناسایی و درمان شود. مثلا اینکه اگر مادر خانواده مدام مواردی مثل این جمله را تکرار می‌کرده که چون ازدواج کردم نتوانستم درس بخوانم یا ازدواج کردن مانع رسیدن به آرزو‌هایم شد. همه این موارد باعث می‌شود باورهای اشتباه بسیاری در سن زیر پنج سالگی شکل بگیرد. مسلما آن دختر یا پسر از سن پایین با باورهای اشتباهی رشد می‌کند. 
الان شاید یک فرد ۳۰ ساله باشید اما به واسطه باورهایی که در سن کمتر از پنج سالگی برای‌تان به وجود آمده، نمی‌توانید تصمیم درستی بگیرید. بنابراین با‌‌‌ همان باور‌ها ذهن‌تان کنترل می‌شود و فرمان صادر می‌کند. راه‌حل درست این است که صادقانه با این باورهای اشتباه روبه‌رو شوید. به این فکر کنید که این افکار دیگر پوسیده و تاریخ مصرف گذشته شده است. 
آیا هنوز هم ۱۴ ساله هستید؟! 
فردی برای مشاوره به من مراجعه کرد. مشکل او این بود که در مواجهه با هر مردی هر چند برای یک گفت‌وگوی ساده برخوردی تند و ناشایست از خود نشان می‌داد. مدام می‌خواست دعوا راه بیندازد. به او گفتم گفت‌وگوی شما را در همایش با مردی که به شما مراجعه کرد، دیدم. سوال آن مرد کاملا علمی بود. یک مزاحم خیابانی که نبود‍‍! ولی شما باز هم خشن برخورد کردید. او در ‌‌نهایت تصویری از دوره نوجوانی‌اش را به خاطر آورد و برایم گفت: «زمانی که ۱۴ ساله بودم از مردی که در حال گفت‌وگو با من بود برخوردی ناشایست دیدم.» به او گفتم: «باشد اما آیا هنوز هم شما ۱۴ ساله هستید؟»
چطور زشت به نظر می‌رسید؟ 
ترس از تنها ماندن، ترس از مورد پسند واقع نشدن، ترس از پیر شدن، ترس از ازدواج نکردن، همه این افکار یک فرد را نا‌زیبا جلوه می‌دهد و جذابیت او را پایین می‌آورد چون این احساس باعث می‌شود شما مدام به یک نفر گیر بدهید و اصطلاحا آویزانش شوید. خرج‌ کردن و هدیه‌های سنگین خریدن برای یک مرد باعث جذاب شدن شما نمی‌شود و این موضوع گذرا است. همیشه به این فکر کنید که یک نفر در دنیا هست که شما را عاشقانه دوست دارد. همین داشتن شجاعت و اعتماد به نفس است که آدم‌ها را به سمت شما جذب می‌کند. 
کمی به ظاهرتان اهمیت دهید‍
منظور از آراسته بودن، جلف بودن یا داشتن آرایش تند و زننده نیست. درست است که آرایش زیاد آدم‌های زیادی را جذب شما می‌کند اما نه هر مرد محترم و خانواده دوستی را. برای اینکه جذاب به نظر برسید باید کیفیت‌های زنانه را در خودتان تقویت کنید. لطیف باشید. لبخند بزنید، اجتماعی باشید. البته قرار نیست هر فردی که برون‌گرا و اجتماعی است نسبت به یک فرد درون گرا ازدواج بهتری داشته باشد. درون‌گرا‌ها می‌توانند ازدواج‌های بسیار خوبی داشته باشند، در عین حال خیلی هم بگو و بخندی نباشند. از قالب ناامیدی بیرون بیایید. 
لطفا کمی بیشتر دیده شوید‍! 
متاسفانه هنوز هم دخترهایی در جامعه داریم که در گوشه خانه کنج عزلت گزیده‌اند. تمام پسرهای فامیل و در و همسایه یک بار برای خواستگاری از این دختر‌ها پیشقدم شده‌اند و مورد پسند قرار نگرفته‌اند. به نظر شما آن دختری که گوشه خانه است، شانسی برای ازدواج دارد؟ مسلما خیر. باید در جامعه دیده شود. حتما این مثال را شنیده‌اید که فردی شب و روز دعا می‌کرد که بلیت بخت‌آزمایی برنده شود. یک روز ندایی آمد و به او گفت عزیز من ‍! شما اول یک بلیت تهیه کن بعد آنقدر دعا و نذر و نیاز کن ‍! پس باید در جامعه دیده شوید. با حضور در کلاس‌های مختلف، رفتن به ‌مهمانی، گسترده کردن شبکه ارتباطی‌تان و... . زمانی که موانع ذهنی را کنار بگذارید ازدواج مثل آب خوردن آسان می‌شود چون در ناخودآگاه اثر می‌گذارد و دو نفر به راحتی جذب هم می‌شوند. 
در مورد خواستگارتان پیشداوری نکنید 
در جلسات خواستگاری سنتی جبهه نگیرید. قضاوت نکنید. دلهره نداشته باشید. بالاخره باید یک نفر را ببینید که بفهمید از او خوش‌تان می‌آید یا نه. اگر خواستگاری سنتی را آنقدر بزرگ نکنید و فکر نکنید با یک جلسه خواستگاری مجبور به ازدواج هستید راحت‌تر با این موضوع کنار می‌آیید. جلسه خواستگاری صرفا یک جلسه ‌مهمانی رسمی است که دو نفر قرار است بیشتر با هم آشنا شوند. از قبل این سد ذهنی را برای خودتان به وجود نیاورید که چطور می‌شود از یک خواستگار سنتی خوش‌تان بیاید. قرار نیست عشق در لحظه اتفاق بیفتد. عشق ممکن است با ملایمت و شناخت اتفاق بیفتد. قضاوت چه مثبت و چه منفی در مورد کسی که تا به حال ندیده‌اید آزار‌دهنده است. همچون یک کاغذ سفید با خواستگارتان برخورد کنید. 
فهرست  جادو ‍! 
زمانی که با کسی آشنا می‌شوید درمدت دو، سه ماه اول بررسی کنید، ببینید فرد مورد نظر شما چند درصد از خواسته‌های شما را دارد؟ معمولا بالای ۷۰ درصد عالی است. واقعا هم می‌توان این فهرست را با عدد و رقم دربیاورید. درست است که مهربانی کیفی است و قابل اندازه‌گیری نیست اما اگر نا‌مهربان بودن را یک و با محبت بودن را عدد پنج در نظر بگیرید، بالاخره خواستگار شما باید یک جایی آن وسط‌ها عددی را کسب کند. صادقانه هم عدد تعیین کنید. شاید خواستگار شما در مواردی که بسیار برای شما مهم است از عدد صد، عددی معادل ۲۰ را کسب کند. خب مسلما این فرد مناسب شما نیست. 
به دنبال یک رابطه هدفمند هستید؟ 
گاهی دختران به دلیل اینکه آمادگی برای ازدواج دارند، محتاطانه‌تر از قبل عمل می‌کنند و در شروع یک رابطه سریع عنوان می‌کنند که: «ببین من سنم اجازه نمیده که وارد هر رابطه‌ای بشوم و به دنبال یک رابطه هدفمند هستم!» هرگز از روز اول به یک مرد نگویید که من قصدم ازدواج است. حتی اگر نیت شما ازدواج است نگویید ما با هم یک رابطه هدفمند را شروع کنیم‍‍! حتی مستقیم مطرح کردن به مردی هم که نیتش ازدواج است، صحیح نیست. خانم‌ها از‌‌‌ همان ابتدای معاشرت‌ها به فکر ازدواج هستند. مرد را در قالب پدر فرزندشان و شوهرشان می‌پندارند اما مرد‌ها این‌گونه فکر نمی‌کنند. آنها فکر می‌کنند این خانم فقط شوهر می‌خواهد‍‍! وجود من به عنوان یک انسان برایش مهم نیست. 
آن مرد پیش خودش فکر می‌کند این دختر فقط می‌خواهد ازدواج کند. اصلا نمی‌خواهد من را کشف کند. دختر باید یک رابطه را هدفمند پیش ببرد ولی نه با بیان مستقیم. چرا؟ فرض کنید یک آقا در جلسه اول خواستگاری به شما بگوید نیت من از ازدواج بر طرف کردن نیازهای جنسی‌ام است. چه رفتار ناشایستی است! البته مرد‌ها خودشان می‌دانند بسیاری از دختر‌ها نیت‌شان ازدواج است. با این وجود می‌توانید یک معاشرت هدفمند را به‌طور نامحسوس و نه به شکلی مستقیم به سمت ازدواج سوق دهید. 
اگر حال‌تان خوب نیست، ازدواج نکنید 
ازدواج همه چیز نیست اما در خوشبختی و سعادت انسان بسیار تاثیرگذار است. کسی که قصد دارد ازدواج کند اول از همه باید حالش با خودش خوب باشد و خودش را دوست داشته باشد. در غیر این صورت بهتر است ازدواج نکند. ازدواج دو ستون می‌خواهد که یک سقف را استوار نگه دارد. نمی‌شود از یک ستون خراب انتظار یک سقف مستحکم را داشت. با ازدواج قرار نیست هدفمند یا خوشبخت شوید در صورتی که قبل از آن نبوده‌اید‍‍! ازدواج جنبه‌های مختلفی دارد. ظاهر، شغل، جهان بینی، تفریحات، نوع رفتار، سطح اجتماعی وخانوادگی و. . . دو فهرست بنویسید. فهرست اول معیارهای شما از انتخاب همسر. فهرست دوم ویژگی‌های خودتان. 
بعد این دو فهرست را کنار هم قرار دهید و بسنجید که آیا واقعا این دو نفر مناسب هم هستند؟ خودتان حاضر بودید با خودتون ازدواج کنید؟‍! اگر اشکالی در خودتان می‌بینید آن را رفع کنید. اگر هم ایده‌آل شما ۲۰۰ قدم از شما جلوتر است، احتمال و شانس شما برای رسیدن به آن فرد کم می‌شود؛ پس واقع بین باشید. 

 

 
به یاد رسم دلتنگی به یاد لحظه هایم باش
در این پاییز تنهایی تو تنها آشنایم باش
.
.
.
.
پاییز زیبا و عروس فصل هاست
برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست
خش خش برگ و نسیم باد را بی انتهاست
هرچه خواهی آرزو کن فصل فصل قصه هاست
.
.
.
.
عمر ما عاقبت ای دوست به سر خواهد رسید
باد پاییز ندانی بی خبر خواهد رسید
گل نباشیم اگر گلشن چو خارستان کنیم
بعد ما خار فراوان به ثمر خواهد رسید
.
.
.
.
آن بلوط کهن آنجا بنگر
نیم پاییزی و نیمیش بهار
مثل این است که جادوی خزان
تا کمرگاهش با زحمت رفته ست
و از آنجا دیگر نتوانسته بالا برود
.
.
.
.
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاری است که عاشق شده است
.
.
.
مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد
روح زندگی را برای خویش نگه می دارد
.
.
.
.
پاییز تنها فصلیه که از
همون اولین روزش خودشو نشون می ده
کاش همه انسان ها مثل پاییز باشن
تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن
.
..
.
برگ سبز درخت معرفت کردگار
و برگ زرد درخت معرفت روزگار است
===

هر ازمونی در زندگی یا ما را تلخ تر و عصبانی تر و یا بهتر می سازد. هر مشکلی به سمت ما می اید تا ما را بسازد و یا ما را بشکند. این انتخاب ماست که قربانی بودن را انتخاب کنیم و یا پیروز بودن را
====

عطرهای خوب . به قدری خوب هستند . که حتی شیشه های خالی شون هم بوی خوب می دهد ! آدمهای خوب . مثل عطرهای خوب میمونند . به قدری خوب هستند که همیشه یادشون به آدم حس خوبی میدهد ! حتی اگر از این آدمها دور باشی . باز هم خوبی شون نصیبت میشه
===


هیچ وﻗﺖ ﺑﺎﺑﺖ عشقهاﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺜﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ
 
  و ﺑﻌﺪﻫﺎﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رسیدید که
 
کوچکترین ارزشی ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺷﻤﺎ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ
 
,ذره ای ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ
 
ﺷﻤﺎ ﺁﻧﭽﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ
 
.را ﺑﺨﺸﯿﺪﯾﺪ
 
,ﻭ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯﻋﺸﻖ
 
,ﻋﺸﻖ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﺍﻧﺮﮊﯾﺴﺖ
 
,و ﺩﺭﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﺧﻮﺍﻫﺪﺑﻮﺩ
 
ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﻫﺮ ﺭﻧﺞِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
 
,ﯾﮏ ﺻﯿﻘﻠﯽ ﺳﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﺡ
 
ﺑﺎ ﻫﺮ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
 
ﺭﻭﺡ ﺯﻻﻝ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ
 
ﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ ﺳﻬﻞ ﺗﺮ
 
ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ
 
,ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ می آﻣﻮﺯﯾﻢ
 
,ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ بی دﻟﯿﻞ
 
:ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ
 
.....ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ

===


اصالت چیست!!!!!!!؟؟؟

این که تن به انجام هرکاری نمیدی به این معنی نیست که نمیتونی!

بهش میگن "چهارچوب"

چهارچوبی که خودت برای خودت تعریف میکنی وپایه و اساسش از "خانواده" شکل میگیره

کسی که چهارچوب داره اصالت داره...

اصالت رو نه میشه خرید نه میشه اداشو دراورد و نه میشه با بزک و دوزک بهش رسید

اصالت یعنی دلت نمیاد خیانت کنی،

دلت نمیاد دل بشکنی،

دلت نمیاد دورو باشی،

دلت نمیاد آدما رو بازی بدی

واین بى عرضگى نیست  اصالت است....!!!

==
دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست...
هر چه برایش توضیح دهی, بیشتر پاهایش را به فرش دلت میکوبد...
گریه میکند...
بهانه میگیرد...
نق میزند....
خسته میشود
و خوابش میبرد...
امان از لحظه ای که بیدار شود....
داغ دلش تازه تر میشود....
بیچاره دلم..


در گذر از جاده زندگی آموختم, ناامید و شکست خورده
در گذر از جاده ی زندگی آموختم...
خیلی چیزا رو نمیشه به زور از خدا خواست
اگه چیزی یا کسی قسمتت باشه بهش میرسی نه اینکه به زور و التماس از خدا بخوای و وقتی چند سال از زندگیتو از دست دادی تازه بفهمی اشتباه کردی
اینو فهمیدم که وقتی ناامید و شکست خورده شدی فقط خود خدا میتونه کمکت کنه و وقتی از ته دلت ازش خواستی دوباره میذارت تو راهی که باید از اول میرفتی
فهمیدم که شاید دیر شده باشه اما باید امیدوار بود
فهمیدم که باید قدر خونوادمو بدونمو دوسشون داشته باشم
و فهمیدم که:
گاهی باید از دلواپسی , نگرانی و تردید دست بکشیم و ایمان داشته باشیم که همه چیز درست خواهد شد
شاید نه آنگونه که ما انتظار داریم بلکه آنگونه که صلاح در آن است...
در گذر از جــــــــــــــــاده ی زندگـــــــــــــــی آموختم....
آموختم که همیشه و در هر شرایطی میشه لبخند زد،حتی تلخ
آموختم که آدما همیشه اون چیزی نیستن که نشون میدن
آموختم که آیینه ی هر کس باشم
آموختم که فرق نمیکنه چه جور خــــــــــــدا رو صدا کنم،مهم اینه که اون حرف منو میفهمه و واسم یه دوست خوبه
آموختم که امن ترین مکان آغوش گرم خونوادمه
آموختم که ارزش هرکس به مقام و منزلتـش نیس،به شخصیت و درک و فهم شه
در گذر از جاده زندگی آموختم, ناامید و شکست خورده
در گذر از جــــــــــــــــاده ی زندگـــــــــــــــی آموختم....
که بی دریغ بخندم
که بی حساب ببوسم
همیشه راست بگویم
که رخت نو بپوشم
به ضرب ساز بچرخم
به جرم عشق بجوشم
در گذر از جاده ی زندگی آموختم....
که زندگی طولانی ترین داستان دنیاست که نمیشه زودتر صفحه آخرش رو خوند و برای دونستن آخر داستان باید تمام عمر و هستیت رو صرف خوندنش کنی
که خدا عشقه و عشق تنها خداست وقتی نا امید میشم ، خدا با تمام بزرگیش عاشقانه انتظار میکشه تا دوباره به رحمتش امیدوارشم
اگه تا الان به انچه می خواستم نرسیدم،خدا برام بهترش رو درنظر گرفته.
و اینکه آموختم که زندگی سخته ولی من از اون سخت ترم....
در گذر از جاده زندگی آموختم, ناامید و شکست خورده
در گذر از جاده زندگی آموختم....
اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ،
به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای
مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که
هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دیدی …
و در گذر از جاده ی زندگی اموختم....
ایمان را نمی شود لابلای واجبات و مستحبات اموخت
ایمان اموختنی نیست
روزی میرسد در اعماق قلبت به تمام گذشته ات به تمام اندوخته هایت شک میکنی
و تازه مینشینی برای تمام سوالهای که تازه جوانه زده اند جواب پیدا کنی و
انوقت است که معنی ایمان را میچشی ایمان به افرینش خالقت دنیایت خودت هویتت و ...
و انوقت که توانستی خلق کنی یعنی ایمان اورده ای...