قصه زندگی یکی مثل همه

بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

قصه زندگی یکی مثل همه

بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

جـغرافیـای کشور مستـقلی بنام قـلـب

جـغرافیـای کشور مستـقلی بنام قـلـب


قلب کشور بزرگ مستقلی است در طرف چپ قارّه سینه انسان !

قلب، محدود است از طرف شمال به دریای محبّت و از طرف جنوب به کشور غم، از طرف مشرق به دریاچه دوستی و از طرف مغرب به صحرای عاطفه !

پایتخت قلب، "عشق آباد" است که شهری است بزرگ، پرجمعیت و آباد !

ایالات عمده آن چهار است: محبّت، نفرت، احساس و امیال !

شهرهای بزرگ و مهمّ قلب عبارتند از : مودّت، خصومت، یأس، هوس، بغض و حسد !

دماغه امید در دریای محبت، پیشرفتگی خاص پیدا کرده است !

جزایر شوخی و جفا از متعلّقات این کشور است !

رودهای بزرگ و پرآبی چون شادی و اندوه، بیشتر سرزمینهای این کشور پهناور را مشروب میسازند !

از کوههای مهم آن می توان: معرفت، نیکی، بدی و احسان را نام برد. قله مرتفع: گذشت و ایثار از تمام نقاط کشور قابل رؤیت است. در جای جای این کوههای سر به فلک کشیده، غارهایی به نام اسرار وجود دارد که تاکنون پای کسی به عمق و انتهای آن نرسیده است !

نظام اقتصادی این کشور از تبادل و تهاتر عهد و پیمان و درستی و نادرستی تأمین می گردد !


قسمت عمده سرزمینهای شمال و شرق این کشور را جنگلهای انبوه تزویر و شک و تردید پوشانیده است !

میزان بارندگی در شهرهای جنوبی و غربی به ویژه در دشتهای اندوه و درد بیشتر از سایر نقاط است



بیشتر ساکنان این شهرها اغلب درخت دوستی می کارند و میوه آرزو برداشت می کنند !

مردم این سرزمین معمولا از راه کیفر و پاداش امرار معاش میکنند !

تفرجگاههای بسیاری تحت عنوان صفا و وفا در نقاط مختلف بیشتر شهرهای قلب ساخته شده که در واقع سرمایه معنوی و جاذبه های توریستی آن را تشکیل می دهند !

نقاط ناشناخته و مجهول بسیاری در گوشه و کنار این کشور پهناور و کهنسال وجود دارد که تاکنون نامکشوف و غیر قابل دسترس باقی مانده و دانشمندان قلب شناس، شب و روز سرگرم مطالعه در مورد این موضوع می باشند !

این کشور کاملا در منطقه زلزله خیز واقع شده و گسل های بزرگ و وحشتناکی در سراسر این کشور موجب تکانها و لرزشهای سهمگین می شوند که هستی مردم را هر آن تهدید می کند !

می توان گفت که سرزمین قلب دائماً در حال تکان خوردن و حرکت است و در شبانه روز لحظه ای آرام و قرار ندارد. البته وجود چندین کوه آتشفشان فعّال به نامهای: احساسات و عواطف و کینه و انتقام، ترس و هراس سکنه شهرهای این کشور زلزله خیز را چند برابر کرده است و آتش و دود و خاکستر پیوسته از آنها متصاعد است !

چنانکه گذشته، قلب کشور ناشناخته و نامکشوفی است که بیشتر نقاط آن بکر و دست نیافتنی باقی مانده است. امید می رود که بشر روزی بتواند به اعماق جنگلهای متراکم و غارهای تاریک و گوشه و کنارهای مجهول آن دست پیدا کند !




به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | kabood

به امید آن روز !


اندکی صبر کنید تا بتپد ..

۱/۱/۱

سال جدید خرافه پرستان مبارک  

امروز که امدم اداره حالم روبراهه بعدسلام واحوالپرسی نشستم سرجام داریم به پایان جهان می خندیم واسه یکی ازهمکاران پیم اومد که آغاز سال  ۱/۱/۱ مبارکباد (ستاد انسانهای باقیمانده ) ازدست این مردم ، بعد سه روز بارندگی هوا عالیه ، دارم واسه یه دختر یتیم جهیزیه تهیه میکنم فقط خداکمکم کنه ، روزپنجشنبه موقع صبح تقریبا ساعت  ۱۰ داداش کوچکم زنگ زد که خواهرزاده ام ازتهران اومد خوشحال شدم بیچاره شب تاسوعا که ازتهران میاومد ماشین شو چپ کرده حرفی نمیزنه خیلی ناراحته چون منم دوسش دارم خیلی براش ناراحتم مدام بهش میگم توروخدا پول لازم بفرستم میگه نه غرورش اجازه نمیده بهرحال وقتی آخر وقت اداری باهمکار جدیدم که دوست جونی جونی شدیم داشتم خداحافظی میکردم باچه شورحالی بهم گفت خیلی خوشحاله شب چله است چون همگی خونه داییش جمعا ، اما من گفتم اینم یه روزی ازروزای خدا خوشحال نیستم چون یکی ازخواهرزاده هام باهام قهره پس نمیان داداش بزرگم باهام قهره پس نمیاد دیگه داداش کوچیک معلوم نیست شاید بره خونه پدرشوهرش دیگه موندم من ومادر طبق معمول همیشه خلاصه رفتم یه خریدی کردم تقریبا ۲۵ هزارتومن ، بردم خونه البته توخونه هم میوه جات بود خلاصه رسیدم خونه خواهرزاده ام که ازتهران اومده بود خواب بود مامان نماز میخوند زود بساط نهار آماده کردم هیچکس نهار نخورد الا خودم ، چی میشه کرد بعد رفتم سراغ کارام که وسایل شب چله رومهیا کنم باشوروحال داشتم وسایل میچیدم که در خونمون به صدا دراومد دوبرادرزاده ام اومدن دارن کار منبت کاری میکنن بعد صحبتهای فراوان وبگوبخند گفتم شب بیاین خونه ما گفتن ماحرفی نداریم اما داداشت باهات قهره قبول نمیکنه ناراحت شدم خلاصه هزار بار گفتم خدایا به کدامین گناه  نمیدونم هینطوری باهام قهره دلیل نداره ، شب شده بازخواهرزاده ام خوابه دارم غذاهای هفته رو درست میکنم ازرو بیکاری چیکارکنم اخه مادر که پیروناتوانه باید همه کارا رو خودم بکنم ، مادرصدام میکنه بیا شام منوبده زود میرم بندوبساط شام اماده میکنم ساعت هفت وسی دقیقه خواهرزاده بلند شده داره میره بیرون مگم شام اماده هست آاااااا ، میگه شما بخورین من میام ، شام خوردیم تاجمع کردم باز زنگ در، گفتم کیه ؟ انتظار داشتم خواهر زاده ام باشه که بیرونه اما پشت در ....

ادامه مطلب ...